هفت آسمان و زمين
تاریخ : پنج شنبه 2 بهمن 1393
نویسنده : محمد مصطفی میر

نابراين تعارضي واقعي بين قرآن و كيهان‌شناسي جديد در اين مورد وجود ندارد. همان طور كه تطابقي بين هفت آسمان قرآن با نُه فلك هيئت بطلميوسي وجود ندارد بلكه قرآن با نظريه بطلميوس مخالفت كرده است. از اين رو ديدگاه سروش در مورد تطابق هفت آسمان قرآن با هيئت بطلميوسي مورد نقد قرار گرفته است. در بخشي ديگر مقاله مسأله هفت زمين مطرح شده كه برداشت آن از قرآن بعيد است. كليدواژه‌ها: قرآن، آسمان، زمين، بطلميوس. طرح مسئله: مسئله هفت آسمان يكي از مطالب چالشي بين كيهان‌شناسي با كتب آسماني است. كه از ديرباز مطرح بوده و دانشمندان و مفسران كتب آسماني در مورد آن به اظهار نظر پرداخته‌اند. برخي آن را مخالف هيئت بطلميوسي و نشانه‌ اعجاز علمي قرآن و برخي معاصران مخالف علم و موافق هيئت بطلميوسي دانسته‌اند. (سروش، بشر و بشير، روزنامه كارگزاران،‌ 20/12/ 1386) كه در اين مقاله به بررسي آراء طرفين مي‌پردازيم. مقدمه: خداوند در قرآن كريم در هفت مورد به صراحت و در دو مورد به كنايه از آسمانهاى هفت‏گانه سخن گفته است. در يك مورد نيز به ظاهر از زمينهاى هفت‏گانه سخن گفته است. در زير به برخى از اين آيات اشاره مى‏كنيم. Gاللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّF (طلاق/12)؛ «خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد، و از زمين همانند آنها را. فرمان او ميان آنها پيوسته فرود مى‏آيد». در سوره بقره/ 29، اسراء/ 44، مؤمنون/ 86، فصلت/ 12، ملك/ 3 و نوح/ 15 نيز از آسمانهاى هفتگانه سخن به ميان آمده است و در سوره مؤمنون، آيه 17 نيز به ظاهر سخن از آسمانهاى هفتگانه ‏است: Gوَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَF امّا تصريح نشده است، همچنان كه در آيه 13 از سوره عم Gوَبَنيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِدَاداًF به كنايه از آن ياد شده است. در آيه 12 سوره طلاق نيز به ظاهر از زمينهاى هفتگانه Gوَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّF ياد شده، ولى به آن تصريح نشده است. تاريخچه و ديدگاهها قرآن كريم هفت آسمان را از كلام نوح (نوح/ 15) نقل مى‏كند. علامه طباطبائى در ذيل آيه نتيجه مى‏گيرد كه مشركان به هفت آسمان معتقد بودند و نوح به وسيله اين مطلب با آنان احتجاج كرد. پس معلوم مى‏شود موضوع هفت آسمان قبل از اسلام و بلكه پيش از پيدايش اديان يهود و مسيحيت، نيز مطرح بوده است. در كتاب مقدس بارها از آسمان سخن گفته شده است؛ گاهى آسمان مادى و گاهى آسمان روحانى كه خارج از اين دنياست و در آنجا قداست و سعادت بر قرار مى‏باشد و محل مخصوص حضرت اقدس الهى است. و حضرت مسيح يا پسر انسان از آنجا نزول مى‏كند. خاخامهاى يهود بر اين عقيده‏اند كه هفت آسمان هست؛ سه‏تا از آنها هيولائى (يا جسمانى) و چهار تا روحانى مى‏باشد كه ملائكه و مقدسان ساكن در آنجا هستند (ر.ك: به: جيمز هاكس، قاموس كتاب مقدس،‌ ماده آسمان). مدّتى پس از آنكه قرآن كريم از آسمانهاى هفت‏گانه سخن گفت، نظريه‏هاى كيهان‏شناسى يونانى وارد حوزه جهان اسلام شد و مسلمانان در دوره خلافت عباسيان با هيئت بطلميوسى[1] آشنا شدند و اينجا بود كه اين اشكال پديد آمد: تعداد افلاك در هيئت بطلميوسى نه عدد و تعداد آسمانهاى ذكر شده در قرآن هفت عدد است! از اين رو دانشمندان مسلمان در پى توجيه و انطباق يافته‏هاى علمى زمان خود با آيات قرآن بر آمدند. و در اين رابطه چند راه حل ارائه كردند. 1. بوعلى سينا (370 ـ 428 ق): عرش در قرآن Gوَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌF (حاقه / 17) همان فلك نهم يا فلك الافلاك هيئت بطلميوسى است. او افلاك هشتگانه‌ را همان ملائكه‏اى مى‏دانست كه عرش را حمل مى‏كنند (ابن سينا، رسائل، 128 و 129، به نقل از: التفسير و المفسرون، 2/426). او سعى كرد بدين وسيله بين كلام الهى و هيئت بطلميوسى جمع كند. 2. خواجه‌ طوسى (597 ـ 672 ق): وي كه متكلم و منجم مشهور بود، تلاش كرد عدد افلاك را از نه، به هفت تقليل دهد، امّا آراي وي مورد حمايت دانشمندان قرار نگرفت (بهبودي، هفت آسمان،‌ 8). 3. علامه مجلسى; (م 1111 ق): اين محدث مشهور شيعه در مورد آيه 29 سوره بقره Gثُمَّ اسْتَوَى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍF نوشت: هفتگانه بودن آسمانها منافاتى با نه‏گانه بودن آنها كه در علم نجوم، ثابت شده است، ندارد، زيرا در زبان دينى از آسمان هشتم و نهم به كرسى و عرش تعبير شده است (مجلسي، بحارالانوار، 57/5). 4. حاج ملا هادى سبزوارى: در كتاب شرح منظومه خويش كه در سال 1261 ق نوشته است، فلك هشتم را كرسى و فلك اطلس (فلك نهم) را همان عرش مى‏داند و علّت آن را جمع بين عقل و شرع مى‏داند (سبزواري، شرح منظومه، قسمت فلسفه، 269). تذكر: بوعلى سينا، علامه مجلسى و ملاهادى سبزوارى دليل قانع كننده‏اى بر اين تطبيق ارائه نكرده‏اند، لذا كلام ايشان پذيرفتني به نظر نمى‏رسد، بلكه معناى لغوى و اصطلاحى عرش و كرسى با فلك هشتم و نهم مناسبتى ندارد. كرسى به معناى تخت و كنايه از سلطه، سيطره، تدبير و قيوميت خداست (ر.ك: قاموس قرآن، واژه كرسي؛ مكارم، تفسير نمونه، ذيل: بقره، 155). عرش نيز در لغت، در اصل به معناى خانه سقف دار است و به معناى تخت حكومت نيز آمده است، چرا كه بلند است. اين واژه در قرآن و روايات به معناى مركز دستورات عالم است كه رشته امور جهان به آن منتهى مى‏شود (قاموس قرآن، واژه عرش). مفسران نيز آن را به معناى «مظهر حكومت» دانسته‏اند. و منظور سلطنت و حكومت الهى است (ر.ك. به: الميزان 1/155). 5.يدالله نيازمند شيرازى: منظور از عرش را كائنات لايتناهى مي‌داند و آسمانهاى هفت‏گانه را كراتى بر مي‌شمارد كه به دور زمين و خورشيد، هر دو، در حركت هستند و هفت عدد مي‌باشند (نيازمند شيرازي، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، 145، 167). تذكر: جالب است بدانيم تعداد سيارات منظومه شمسى كه تا زمان انتشار كتاب فوق (1335 ش) كشف شده بود و مؤلف از آنها اطلاع داشت، نه عدد بود، ولى شش عدد آنها همراه با ماه به دور زمين مى‏چرخند، لذا ايشان دو مورد (يعنى عطارد و زهره) را به حساب نياورده و شش عدد باقى مانده را از آسمانهاى هفتگانه دانسته است و وقتى يكى كم آمده، كره ماه را اضافه كرده است. 6. فخر رازى: به نظر رازي آسمانهاى هفتگانه همان هفت فلك (قمر ـ عطارد ـ زهره ـ خورشيد ـ مريخ ـ مشترى ـ زحل) است. وي آن را با هيئت بطلميوسى تطبيق مي‌داد(رازي،‌ تفسير الكبير، 1/156). 7. شيخ قاسمى: در تفسير محاسن التأويل‌ مى‏گويد كه آسمانهاى هفتگانه در قرآن همان سيارات هفتگانه است كه برخى فوق برخى قرار دارند (قاسمي، محاسن التأويل،‌16/8577، به نقل از: ابوحجر، التفسير العلمي في الميزان، 380). تذكر: فخر رازى و شيخ قاسمى نمى‏دانستند كه روزى اورانوس، نپتون (1846 م) و پلوتن (1930 م) و سياره‏هاى كوچك بين مشترى و مريخ بر تعداد سيارات منظومه شمسى اضافه خواهد شد. اصولاً همانطور كه بيان خواهيم كرد لفظ «آسمان» در لغت و اصطلاح به معناى كرات آسمانى (سيارات و ستارگان) نيامده است تا هفت آسمان را بر هفت سياره منظومه شمسى حمل كنيم. بلى! آسمان به معناى جهت بالا، جوّ زمين و جايگاه ستارگان (فرقان/ 61، ابراهيم/ 24، ق/ 9) در قرآن آمده است، ولى به معناى خود ستارگان نيامده است.[2] پس كلام نيازمند شيرازى، فخر رازى و شيخ قاسمى دليلى ندارد و نوعى تحميل بر قرآن است. 8. عبد القادر مغربى: حكمت ذكر هفت آسمان در قرآن اين است كه مخاطبان نمى‏توانستند بيشتر از آن هفت سياره را ببينند و در باره آنها فكر كنند و اين هفت عدد بين مردم مشهور بود، لذا قرآن به همين تعداد بسنده كرد (مغربي، تفسير جزء تبارك / 4، به نقل از: التفسير العلمي في الميزان، 383). تذكر: اين مطلب هم دليلى ندارد و مخالف حس است، چرا كه اعراب و غير اعراب شبها ستارگان زيادى مى بينند كه مى‏توانند راجع به آنها فكر كنند، بلكه قرآن در برخى موارد مطالبى را ذكر مى‏كند كه بشر از شمارش و فهم آنها ناتوان است. به اين آيه توجه كنيد: Gإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَتُحْصُوهَاF (ابراهيم / 34، نحل / 18). بلى! اگر مقصود ايشان اين باشد كه عدد هفت دلالت بر كثرت مى‏كند، احتمال معقولى است كه بايد بررسى شود. 9. برخى از علما: مقصود از آسمانهاى هفتگانه را مدارهاى سياراتى مي‌دانند كه دور خورشيد مى‏گردند (تعليق الخبراء، المنتخب في التفسير، 1/16، ‌به نقل از: التفسير العلمي في الميزان، 384). تذكر: اين مطلب با معناى لغوى و اصطلاحى سماء مناسبتى ندارد همانطور كه بيان خواهيم كرد. 10. برخى ديگر: مقصود طبقات مختلفى است كه بر زمين احاطه دارند (همان). از جمله نويسنده كتاب «راز آسمانهاى هفتگانه» مى‏نويسد: «با مطالعه و تحقيقى كه اينجانب در اين مورد داشتم به اين نتيجه رسيده‏ام كه منظور از«سبع سماوات» هفت لايه مجزا از اتمسفر است كه زمين را در بر گرفته است و از مجاورت زمين شروع مى‏شود و تا هزاران كيلومتر اطراف آن ادامه مى‏يابد. اين هفت لايه كه به صورت شماتيك نمايش داده مى‏شود، به ترتيب از مجاورت زمين عبارتند از: لايه‏هاى هموسفر ـ يونوسفر ـ لايه n مولكولى ـ لايه o اتمى ـ لايه He اتمى ـ لايه H اتمى و بالاخره لايه خلاء كه مقدار آنها مجموعاً هفت تا مى‏گردد. لازم به ذكر است كه اين لايه‏ها از هم مجزا هستند.» سپس تذكر مى‏دهند كه پيشنهاد مادى بودن هفت آسمان منتفى كننده نظريه معنوى بودن آنها نيست، زيرا نظم ماوراء مادى مى‏تواند در خود ماده و عالم ماده ظهور داشته باشد. سپس با ارائه شكلها، اطلاعات مفصلى راجع به ضخامت و محتواى اين لايه‏ها ارائه مى‏كند (مرادي، رازهاي آسمان هفتگانه، 84 به بعد). تذكر: آسمان گاهى به معناى جوّ زمين مى‏آيد (مثل: آيه 7، سوره ق)، پس اين احتمال قابل طرح است و از اين رو بعداً در مورد آن سخن خواهيم گفت. 11. علامه شهرستانى: در قرآن و حديث آمده است كه ما هفت زمين و هفت آسمان آفريده‏ايم. هفت زمين عبارتند از: عطارد، زهره، زمين، مريخ، مشترى، زحل و اورانوس. و هفت آسمان همان جوّ اتمسفرى است كه اين سيارات هفتگانه را احاطه كرده است. تذكر: هنگامى كه از علامه شهرستانى پرسيدند چرا نپتون و پلوتن را به حساب نمى‏آوريد؟ پاسخ داد كه اين دو سياره با چشم عادى ديدني نيستند. از اين رو در فهرست قرآن و حديث نيامده‏اند (بهبودي، هفت آسمان، 10؛ صادقي، زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، 229). اشكال اصلى سخن علامه شهرستانى آن است كه لفظ «ارض» در لغت و اصطلاح بر شش سياره ياد شده اطلاق نمى‏شود. 12. برخى صاحبنظران و مفسران:همه اين سيارات، منظومه‏ها، ستارگان و حتى كهكشانها فقط آسمان اول قرآن هستند و شش آسمان ديگر خارج از ديدگاه بشرى قرار گرفته‏اند (همان، ‌11). همين احتمال مورد قبول صاحبان تفسير نمونه قرار گرفته است (مكارم،‌ تفسير نمونه، ذيل: طلاق / 12). تذكر: اين سخن در حد يك احتمال طرح شدني است و بدان خواهيم پرداخت. 13. محمد باقر بهبودى: وي در كتاب هفت آسمان به اين نظريه رسيد كه قرآن در باره هفت آسمان، تنها به خانواده منظومه شمسى نظر دارد، نه ساير منظومه‏ها، چون سرنوشت كره‌زمين فقط با سرنوشت منظومه شمسى ارتباط دارد و در منظومه شمسى هفت آسمان همان هفت كره سياره‏اى است كه بر فراز كره زمين و فراز سر بشر در پرواز است نه آن سياره‏هاى زيرين كه در حكم زمين‏اند و از فراز سر نمى‏گذرند. اين هفت آسمان عبارتند از: مريخ، مشترى، زحل، اورانوس، نپتون، پلوتن و خرده سيارات آستروئيد (كليدمعماى هفت آسمان) (بهبودي، همان، 13). ايشان در ادامه توضيحات مفصلى در مورد هر يك از اين سيارات آسمانها ارائه مى‏دهد. تذكر: ايشان توضيح نمى‏دهد كه چرا عطارد و زهره را از دور خارج كرد يا ماه را كه از فراز سر ما عبور مى‏كند، به حساب نياورد. نيز نمي‌گويد كه چگونه سرنوشت زمين با خارج از منظومه شمسى (با توجه به حركت خورشيد، منظومه، ستاره‏هاى دنباله‏دار و...) بى‌ارتباط است. 14. علامه طباطبائى;: از مجموع سخنان وي در زير آيات (سجده/ 5، فصلت/ 12، مؤمنون/ 17، نوح/ 15) به دست مى‏آيد كه ايشان در مورد واژه آسمان در قرآن، معناى ديگرى را مطرح مى‏كند وي آسمان را امرى معنوى (مقام قرب و حضور و راه سلوك امر و تدبير عالم و رفت و آمد ملائكه) مى‏داند كه امر الهى از آن طريق جريان مى‏يابد (الميزان في تفسير القرآن، 16/248 و 19/327؛ نيز ذيل آيات هفت آسمان). تذكر: هر چند آسمان به معناى مقام قرب و حضور (آسمان معنوى) در همه آيات قرآن پذيرفتني نيست، چون در برخى آيات سخن از نزول باران از آسمان (يعنى جوّ زمين و محل ابرها) است، مانند: «وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً مُبَارَكاً» (ق/ 9)، امّا سخن علامه در برخى موارد صحيح است و مى‏تواند چهره بحث را در آن موارد عوض كند. ما در ادامه به آن خواهيم پرداخت. نكته: قبلاً بيان شد كه يهوديان و مسيحيان نيز آسمان معنوى را قبول داشتند. 15. برخى ديگر از نويسندگان: از آيه 29 سوره بقره و آيات 15 و 16 سوره نوح استفاده مى‏شود كه منظور از هفت آسمان آسمانهاى زمين است كه ماه در آن تابان و خورشيد درميانشان فروزان مى‏باشد. خواه جوّ زمين كه از لحاظ غلظت و رقت هوا به هفت قسمت تقسيم مي‌شود، مورد نظر باشد و خواه هفت ستاره منظومه شمسى كه خورشيد چون چراغى كاشانه آنها را گرم و نورانى مى‏سازد. احتمال ديگر اين است كه دليل تقسيم آسمانها به «هفت» نزد خدا روشن امّا بر بشر مجهول است (محمودي، ساكنان آسمان از نظر قرآن، ‌46). تذكر: اشكال اين سخن‏كه «هفت آسمان همان هفت‏سياره منظومه شمسى‏باشد»، گذشت. 16. دكتر محمد جمال الدين الفندى: وي هفت آسمان قرآن را اينگونه تقسيم مى‏كند: آسمان‌ اول: منظومه شمسى است. آسمان دوم: كهكشان راه شيرى است. آسمان سوم: مجموعه‏اى از كهكشانهاست كه نامش «المجموعة المحلية» مي‌باشد. آسمان چهارم: فلك «عناقيد الدرجة الاولى» است كه حدود 20 تا 50 ميليون سال نورى از ما دور است. آسمان پنجم: فلك «عناقيد الدرجة الثانية» است كه 100 تا 150 ميليون سال نورى از ما دور است. آسمان ششم: فلك «عناقيد الدرجة الثالثة» هستند كه 2 ـ 3 بليون سال نورى از ما فاصله دارد. آسمان هفتم: آسمانى است كه از امواج راديويى آن خبر داريم (مع القرآن في الكوت، 189 ـ 193). تذكر: سخن ايشان دليلى ندارد. يعنى لفظ «سماء» در لغت و اصطلاح بر كهكشان خاصى اطلاق نشده و كاربرد آن در قرآن به اين صورت اثبات نشده است. 17. طنطاوى: بر اين نظر است كه عدد هفت در آيات هفت آسمان، واقعى نيست و مى‏تواند تعداد زيادترى آسمان وجود داشته باشد. از نظر وي ريشه تعيين عدد هفت همان افكار يونانيان است كه از علماى اسكندريه به ارث رسيده است كه به وجود نه فلك قائل بودند كه هفت عدد آنها (ماه ـ عطارد ـ زهره ـ خورشيد ـ مريخ ـ مشترى ـ زحل) به دور زمين مى‏چرخند و فلك هشتم جايگاه ثوابت و فلك نهم مبدء حركت (فلك اطلس) مي‌باشند. اين افكار از طريق فارابى و بوعلى به ما رسيد، و باعث تطبيق با «سموات سبع» قرآن و عرش و كرسى شد. در حالى كه دانشمندان با علوم جديد حدود ششصد سياره بسيار كوچك را ميان مريخ و‌ مشترى يافته‏اند كه بزرگ‌ترين آنها «سرس» نام و 500 ميل قطر دارد. پس اگر خدا فرمود كه هفت آسمان هست، منافاتى ندارد كه تعداد بيشترى آسمان وجود داشته باشد و عدد قيد نيست و اين عدد هفت در قرآن دليل بر انحصار تعداد آسمانها نيست (طنطاوي، تفسير الجواهر، 1/46، نقل به مضمون). تذكر: برخى نويسندگان معاصر به طنطاوى به شدت اشكال كرده‏اند كه اين سخنان خلاف ظاهر آيات قرآن است كه عدد هفت را معين مى‏كنند (صادقي، همان، 226). 18. دكتر محمد صادقى: وي تعداد آسمانها را واقعاً هفت عدد مى‏داند و آسمان را جرم و نه فضاى خالى، معرفى مى‏كند به اعتقاد دكتر صادقي تمام سيارات منظومه شمسى از آسمان اول است و آسمانهاى ديگر بر آن احاطه دارد كه نمى‏دانيم در آنها چيست. و همه در اثر تقسيم گاز اوليه جهان به وجود آمده‏اند (همان،‌ 227 و 232 و 242 و 2). 19. برخى صاحبنظران: با طرح مسئله هفت آسمان قرآن كريم مدعى شده‏اند كه با توجه به كشفيات جديد علوم كيهان شناسى در صحنه كهكشانها، اين گزاره قرآن نوعى اعجاز علمى است (پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 1/111). تذكر: در ادامه در مورد اين دو ديدگاه سخن خواهيم گفت. نكات تفسيرى اكنون براى روشن شدن مقصود قرآن از هفت آسمان و زمين به چند پرسش اساسى پاسخ مي‌دهيم و نظرهاي اهل لغت و مفسران قرآن را بررسى كنيم. پرسش اول: مقصود از آسمان (سماء) چيست؟ كلمه «سماء» و مشتقات آن كه سيصد و ده بار در قرآن كريم به كار رفته است، مفهوم جامعى دارند كه مصاديق و معانى متعددى از آنها اراده مى‏شود، لذا در لغت، علم و قرآن با مقاصد و معانى متفاوتى به كار مي‌رود. الف: در لغت: از ريشه «سمو» (به معناى بلندى) است و اصل آن از آرامى، سريانى و عبرى (شيميا) است(مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ‌15/254) و به معناى بالا و برتر (فوق) است. آسمان هر چيزى، بالاى آن چيز را گويند، حتى برخى از اهل لغت ادعا كرده‏اند كه هر بالايى نسبت به پايين آن، آسمان و هر پايين نسبت به بالاى آن، زمين است (راغب، مفردات، ماده سماء). ب: در فيزيك جديد: آسمان در فيزيك جديد چنين تعريف مي‌شود: «پديده‏اى نابوده [معدوم‏] و گنبدنما كه زمينه ديدن سيارات و ستارگان است» (بينات، ش اول،‌ 8/ 86 ـ 87). پ: آسمان در قرآن: واژة «سماء» (آسمان) در قرآن به صورت مفرد (السماء ـ سما) و جمع (سموات ـ السموات) بيش از سيصد مرتبه به كار رفته است، ولى در همه موارد يك معنا و مصداق مورد نظر نيست. به طور كلى آسمان در قرآن در دو مفهوم مادى (حسى) و معنوى به كار رفته است. كه برخى از موارد آن چنين است: 1. آسمان (سما) در معناى بالا (جهت بالا): اين معنا موافق معناى لغوى آسمان است. براى نمونه آيه زير را مثال زده‏اند: Gأَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِF (ابراهيم / 24)؛ «همانند درخت پر بركت و پاكيزه كه ريشه آن در زمين ثابت و محكم است و شاخه‏هاى آن به آسمان كشيده شده است». اين معنا را برخى از مفسران معاصر آورده‏اند (مكارم،‌ همان، 1/ 165 ـ 167)، ولى برخى ديگر از صاحبنظران بر آنند كه اين معنا به صورت مجازى يا مسامحه در قرآن به كار رفته است (مصباح يزدي، معارف قرآن / 234)، چرا كه فوق (جهت بالا) جمع بسته نمى‏شود، پس براي مثال «سبع سموات» نمى‏تواند به اين معنا باشد. 2. آسمان به معناى جوّ اطراف زمين، يعنى جايى كه ابرها قرار گرفته‏اند و هوا در آن است: مثال: Gوَنَزَّلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً مُبَارَكاًF (ق / 9)؛ «و از آسمان آب مباركى را فرو فرستاديم». 3. آسمان به معناى مكان سيارات و ستارگان: مثال: Gتَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَجَعَلَ فِيها سِرَاجاً وَقَمَراً مُنِيراًF (فرقان/61)؛ «بزرگوار آن خدايى كه در آسمان برجها مقرر داشت و در آن چراغ روشن خورشيد و ماه تابان را روشن ساخت». 4. آسمان به معناى مقام قرب و مقام حضور كه محل تدبير امور عالم است: برخى از مفسران مثل علامه طباطبائى;‏ در موارد متعدد «سماء» را به اين معنا ارجاع داده‏اند (طباطبايي، همان، 16 / 247؛ 19 / 327). مثال: Gيُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِF (سجده/5)؛ «اوست كه امر عالم را از آسمان‌تا زمين تدبير مى‏كند». 5. آسمان به معناى موجود عالى و حقيقى: برخى از صاحبنظران بر آنند كه آسمان در قرآن همانگونه كه به معناى آسمان مادى به كار رفته است. (مثل سموات سبع)، در معناى علوّ مرتبة وجود و موجود عالى نيز به كار رفته است كه همان سماء معنوى و عالم فوق ماده است و همه هستى از آن مرتبه بالاتر نازل مى‏شود (مصباح يزدي، همان، 234 ـ 236). مثال: «وَفِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ» (ذاريات / 22)؛ «روزى‏تان و آنچه به شما وعده داده مى‌شود (كه ظاهراً بهشت منظور است) در آسمان قرار دارد». جمع بندى لفظ «سماء» در قرآن و علم و لغت در معانى و مصاديق مختلف به كار رفته است. به عبارت ديگر، مشترك لفظى است. هر چند ممكن است برخى از اين معانى و مصاديق را در يك مفهوم واحد جمع كرد. براى مثال معناى چهارم و پنجم قرآنى (نقل از علامه طباطبائى‏; و استاد مصباح يزدى) را مى‏توان در معناى آسمان معنوى جمع كرد. پرسش دوم: مقصود از زمين (ارض) چيست؟ واژه «ارض» 461 بار در قرآن كريم به كار رفته و هيچ گاه به صورت جمع نيامده است، بلكه هميشه مفرد استعمال شده است. اين كلمه در لغت و قرآن معانى و مصاديق مختلف زير را دارد: الف: در لغت: ارض جنس است و جمع آن «ارضون و اراضى» است و به معناى كره خاكى مي‌باشد كه انسان بر روى آن زندگى مى‏كند، البته گاهى به مفهومى در مقابل «سماء» آمده است كه به معناى هر چيز پست و پايين مى‏باشد (راغب، همان، ماده سماء و ارض). نيز در معناى جرم به كار رفته است. امّا معناى حقيقى آن پايين، مقابل بلندى و بالا (سما) است و هنگامى كه مطلق گفته شود، به معناى كره خاكى است (مصطفوي، همان، 1 / 56). ب: در قرآن كريم: ارض در چند معناي زير به كار رفته است: 1. كره زمين به صورت اسم خاص و علم شخصى است (مثالها و آيات آن زياد است). 2. قطعات زمين مثال: در قرآن در مورد تبعيد محاربها آمده است: Gأَوْ يُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِF (مائده / 33)؛ «يا محاربان را از زمينى (كه در آن زندگى مى‏كنند) خارج مى‏كنند». روشن است كه مراد از «ارض» در اينجا كره زمين نيست، بلكه مقصود سرزمين آنهاست. 3. عالم طبيعت، در مقابل «سما» به معناى عالم ماوراء طبيعت مثال: «ولكنه اخلد الى الارض واتبع هويه...»، «امّا او (بلعم باعورا) بر زمين، روى آورد و از خواهش‏هاى خويش پيروى كرد و...». در اينجا «اخلد الى الارض» به معناى دلبستگى به زمين و دنياست كه يك امر قلبى است. بر اساس اين معنا و با اين اطلاق، آسمان مادى هم ارض است (مصباح يزدي،‌ همان، ‌238 ـ 239)، يعنى آسمان و زمين هر دو جزء دنياست. 4. ارض هنگامى كه جمع بسته شود (ارضون): به معناى طبقات داخلى زمين است. 5. ارض وقتي جمع بسته شود (ارضون): به معناى مناطق آباد زمين يا اقليمهاى آن است. در قديم اقليمهاى هفتگانه داشته‏اند و امروزه هم زمين را به مناطق هفتگانه (دو منطقه منجمد شمالى و جنوبى ـ دو منطقه معتدله ـ دو منطقه حاره و يك منطقه استوايى) تقسيم مى‏كنند. تذكر: برخى مفسران اين دو معناى اخير را به صورت احتمال در زير آيه 12 سوره طلاق بيان فرموده‏اند (طباطبايي، 19 / 326؛ مكارم، زير آيه 12، سوره طلاق). جمع بندى مى‏توان گفت كه واژه «ارض» مثل «سما» دو قسم مصداق ارزشى و غير ارزشى (مادى و معنوى) دارد. و زمين (حسى) غير ارزشى گاهى به معناى قطعات و قاره‏ها (طبقات داخلى زمين) كره خاكى مى‏آيد و ارض ارزشى (معنوى) به معناى عالم پست طبيعت به كار مي‌رود. پرسش سوم: مقصود از سبع (هفت) چيست؟ واژه سبع (هفت) در عربى به دو صورت زير به كار مى‏رود: الف: به معناى عدد مشخص و معين كه در رياضيات به كار مى‏رود. ب: به عنوان نماد كثرت؛ چرا كه گاهى در عرب كلمه «هفت» به كار مى‏رود و معناى كنايى آن (تعداد زياد و كثير) مراد است. براى مثال در قرآن چنين مى‏خوانيم: Gوَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِذَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيرٌ حَكِيمٌF (لقمان / 27)؛ «و اگر هر درخت روى زمين قلم شود و آب دريا به اضافه هفت درياى ديگر مداد گردد باز نگارش كلمات خدا ناتمام بماند. همانا خدا را اقتدار و حكمت (بى پايان) است». روشن است كه مراد از «هفت دريا» در اينجا بيان كثرت است و اگر صدها دريا هم باشد، براى نگارش كلمات خدا كافى نيست. برخى از مفسران در آيات سبع سموات احتمال دوم را ذكر كرده‏اند (مكارم، همان، 1 / 165 ـ 167 و ذيل: طلاق/12)و برخى صاحبنظران احتمال اول را قوى دانسته‏اند (مصباح يزدي، همان،‌ 239 ـ 240) ولى هر دو احتمال در «سبع سموات» بعيد به نظر نمى‏رسد. اگر احتمال اول را پذيرفتيم، مراد (در آيه 12 سوره طلاق) آن است كه هفت آسمان واقعى وجود دارد و اگر احتمال دوم را پذيرفتيم، مراد آيه اين است كه تعداد زيادى آسمان وجود دارد. بر حسب معانى مختلف «ارض و سما» كه بيان شد، معانى متناسب و متفاوتى از آيه پيدا مى‏شود، مثال: هفت آسمان پر از ستاره و سياره آفريد. هفت كره زمين آفريد. هفت طبقه جوّ زمين را آفريد. هفت طبقه داخلى زمين‌را آفريد. هفت مرتبه عالى وجود و مقام قرب آفريد. هفت‌‌مرتبه پايين از‌ طبيعت آفريد. پرسش چهارم: مقصود از مثل هم بودن (مثلهن) در آيه چيست؟ در مورد مثل و همانندي در آيه (12 سوره طلاق) چند احتمال وجود دارد: الف: همانندي آسمان و زمين در تعداد (عدد هفت) (تفسير اطيب البيان، ذيل: طلاق / 12): يعنى خداوند هفت آسمان آفريد و همانند آنها هفت زمين خلق كرد. در اين صورت «مِن» در «من الارض مثلهن» براي بيان جنس است، يعنى از جنس زمين نيز هفت عدد آفريد. اگر اين احتمال را در مورد «مثل» بپذيريم، همان احتمالهاي گذشته در مورد زمين و آسمان (ارض - سما) باز مي‌گردد و لازم است به صورت متناسب در نظر گرفته شود. براى مثال: هفت طبقه آسمان (جو زمين) با هفت طبقه داخلى زمين. هفت عالم و جهان پر از ستاره با هفت عدد كره زمين‏ هفت مرتبه عالى وجود و حضور و قرب الهى‏ با هفت مرتبه وجودى پايين‏ ب: همانندي زمين و آسمان در شناور شدن در فضا: يعنى همانگونه كه خداوند سيارات و ستارگان آسمانها را در فضا شناور و بدون تكيه‏گاه و ستون آفريد، زمين را نيز به همان گونه خلق كرد[3]. در اين صورت آسمان به معناى مجموعه سيارات و ستارگان معنا مى‏شود و زمين به معناى كره خاكى است. ممكن است عدد «هفت» در مورد زمين مقصود نباشد. پ: همانندي در مورد ملكوتى بودن يعنى خداوند آسمان (مقام قرب و حضور و ملكوت) را آفريد و از زمين چيزى شبيه آسمان آفريد، يعنى انسانى را خلق كرد كه مركب از ماده زمينى و روح ملكوتى آسمانى است (طباطبايي،‌ همان، 19/326، به صورت احتمال). در اين صورت «من» در «من الارض مثلهن» به معناى نشويه است، يعنى از زمين (خاك) انسانى ملكوتى مانند آسمان ملكوتى نشأت گرفت و آفريده شد. در اين صورت چند معناى «ارض» و «سما» مطرح نمى‏شود، بلكه آسمان به معناى مقام قرب و حضور و ملكوت است و منظور از ارض نيز كره خاكى يا مرتبه پست طبيعت خواهد بود. پرسش پنجم: مقصود قرآن از واژه «هفت آسمان» چيست؟ با توجه به مقدماتى كه گذشت و معانى و مصاديقى كه براى كلمه «ارض، سما، سبع و مثل» بيان شد، نتيجه مي‌گيريم كه چند احتمال زير در مورد تركيب «هفت آسمان» وجود دارد: 1. عدد حقيقى: در اين صورت اين احتمالها تصور پذير است: الف: هفت آسمان پر از ستاره و سياره مثل هفت كره خاكى زمين اين مطلب از نظر علمى نيز ممكن است، چرا كه برخى دانشمندان مي‌گويند ميليون‏ها خورشيد و سياره مشابه زمين در كهكشانهاى جهان وجود دارد؛ همان گونه كه احتمال وجود جهانهاى مشابه اين آسمان پر ستاره را بعيد نمى‏دانند، زيرا دانشمندان علم نجوم و فيزيك كيهانى با تلسكوپهاى خود توانسته‏اند ميلياردها ستاره و سياره را ببينند، ولى باز مى‏گويند هنوز فضاهاى ناشناخته و تاريكى هست كه از دامنه ديد ما بيرون است (مكارم،‌ همان، 1 / 165 ـ 167؛ ذيل: طلاق / 12). پس احتمال وجود شش جهان مشابه و شش آسمان ديگر كه هنوز كشف نشده باشد، وجود دارد و اين مطلب با ظاهر برخى آيات قرآن نيز همگونى دارد، مانند: (إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ) (ملك / 3). ب: هفت مقام قرب و حضور و موجود عالى معنوى (هفت آسمان) در مقابل هفت مرتبه پست وجودى طبيعت (هفت زمين). تذكر: در اين دو صورت مثل بودن آسمان و زمين در «هفت بودن» آنهاست. 2. به معناى‌كثرت: در اين صورت احتمالهاي زير تصور كردني است: الف: خدا آسمانهاى زيادى (مجموعه كرات و سيارات و...) و زمينهاى زيادى (كره‏هاى خاكى مشابه زمين) خلق كرد كه همه در فضا شناورند. ب: تعداد زيادى از طبقات جوّ زمين را و تعداد زيادى از طبقات داخلى زمين يا قطعات زمين و اقليمها را آفريد. امروزه در علوم زمين‏شناسى و هواشناسى طبقات آنها را از نظر مقدار تراكم مواد يا مواد سازنده آنها تقسيم مى‏كنند. در اين صورت آيه به اين طبقات اشاره دارد يا اشاره آيه به مناطق هفتگانه زمين مي‌باشد كه قبلاً بيان كرديم. پ: مراتب معنوى و مقامات قرب و حضور و موجودات عالى بسيار و مراتب پست طبيعت را كه بسيار است خلق كرد. تذكر: در اينجا احتمالهاي ديگرى نيز مى‏تواند وجود داشته باشد كه برخى افراد نيز بدانها اشاره كرده‏اند، ولى چون بسيار ضعيف و دور از ظاهر آيه است،‌ به آنها اشاره نكرديم (مثل اينكه مراد هفت سياره منظومه شمسى باشد)، البته در بين همين احتمالهايي نيز كه ذكر شد، برخى با ظاهر آيه مناسب‏تر و برخى دورتر است كه قضاوت و اختيار هر معنا را به عهده خوانندگان صاحب نظر مى‏گذاريم؛ هر چند قضاوت قطعى در اين موارد بسيار سخت است. پرسش ششم: مقصوداز هفت زمين چيست؟ در قرآن كريم آيه‏اى صريح در مورد هفت زمين وجود ندارد. تنها آيه‏اى كه مى‏تواند اشاره به هفت زمين محسوب شود، همين آيه 12 سوره طلاق است، البته اگر مثل بودن در اين آيه را به معناى «مثل هم بودن در عدد هفت» بدانيم؛ در حالى كه دو احتمال ديگر در مورد مثل بودن (مثل بودن در شناوري كرات در فضا و مانندي در ملكوتى بودن) وجود داشت. به خلاف قرآن، در روايات تركيب «الارضين السبع» (زمينهاي هفتگانه) آمده است: «لا اله الا الله رب السماوات السبع والارضين السبع» (حر عاملي، وسايل الشيعه، ‌4/907). در نهج البلاغه نيز كلمه «الارضين» آمده است: «وركوبها اعناق سهول الارضين» (نهج البلاغه،‌1/147؛ قرشي، قاموس قرآن، 1/ 65)؛ «(كوهها) بر گردن همواريهاى زمين‏ها سوارند». «الم يكونوا ارباباً فى اقطار الارضين» (نهج البلاغه،‌2/ 177)؛ «آيا در اطراف زمين‏ها پادشاهان و مالك رقاب نبودند». «فهم حكام على العالمين وملوك فى اطراف الارضين» (همان،‌179)؛ «(اعراب)‌در‌اطراف زمين‏ها پادشاهان شدند.» و «الارضين المدحوة...» (همان، خ 199). با توجه به قرائن موجود در كلام حضرت امير7 «ارضين» در همه موارد به معناى «قطعات زمين و خشكى»‏هاست. با توجه به آنچه گفتيم، بتوانيم اگر زمينهاى هفتگانه را از قرآن برداشت كنيم، مى‏توانيم به يكى از معانى گذشته، يعنى هفت قطعه و اقليم زمين (همان گونه كه در روايات آمده) يا هفت كره خاكى، يا هفت طبقه داخلى زمين حمل كنيم. بررسى 1. با توجه به معانى متفاوت آسمان، زمين، مثل بودن آنها، هفت و هفت آسمان كه بيان كرديم و با توجه به احتمالهاي متعدد تفسيرى در اين آيات، نمى‏توان گفت كه مقصود قرآن در همه موارد يك معنا از آسمان بوده است و نمى‏توان معناى خاصى از هفت آسمان را بر قرآن تحميل كرد. پس معلوم مى‏شود تمام كسانى كه قاطعانه يك معنا را به قرآن نسبت ‏داده و بر آن پا فشارى كرده‌اند، به راه صواب نرفته‏اند، علاوه بر اشكالهاي روشني كه اين ديدگاهها داشتند و به برخى از آنها اشاره كرديم. 2. با توجه به ابهامى كه در معناى هفت آسمان قرآن هست و با توجه به ابهامهايى كه در مورد آسمان و كهكشانها از نظر علمى وجود دارد و نظريه‏هاى متفاوت و بالنده‏اى كه هر روز ارائه مى‏شود، نمى‏توان گفت كه نظر قطعى قرآن كدام نظريه است. با توجه به اين مطلب، ادعاى اعجاز علمى قرآن در آيات مربوط به هفت آسمان صحيح به نظر نمى‏رسد، حتى اگر يك نظريه علمى در مورد هفت آسمان به اثبات برسد، باز اعجاز علمى ثابت نمى‏شود، چرا كه ـ همانطور كه گذشت ـ موضوع هفت آسمان قبل از اسلام، در قوم نوح و بين يهوديان مطرح بود. 3. از آنجا كه ممكن است مقصود از واژه آسمان در اصطلاح قرآن و اصطلاحات علمى متفاوت باشد، مثلاً منظور يكى آسمان معنوى و ديگري فضاى خالى يا كرات آسمانى باشد، نمى‏توان گفت تعارضى بين گزاره هفت آسمان قرآن بايافته‏هاى علوم كيهانى‏شناسى وجود دارد، چرا كه علوم كيهان شناسى ادعا مى‏كند: «هنوز هفت آسمان كشف نكرده است» و قرآن ادعا مى‏كند «هفت آسمان وجود دارد»، پس با توجه به احتمال اشتراك لفظى واژه «آسمان» نمى‏توان گفت اين دو گزاره معارض هستند و اگر هم هر دو (علم و دين) يك معنا از آسمان را اراده كنند، باز علم وجود آسمانهاى هفتگانه را نفى نمى‏كند، بلكه آنها را هنوز اثبات نكرده است، امّا قرآن از طريق وحى از وجود آنها خبر مى‏دهد، پس ممكن است در آينده آسمانهاى ديگرى كشف شود و گزاره دينى به اثبات برسد. 4. از مطالب بالا روشن شد كه قرآن در مسئله هفت آسمان با هيئت بطلميوسي كه نه فلك را مطرح مي‌كرد، مخالفت كرده است، حتي برخي دانشمندان مسلمان تلاش كردند بين اين‌ دو ديدگاه با افزودن عرش و كرسي به هفت آسمان، سازگاري ايجاد كنند. بنابراين اين مطلب كه دكتر سروش به قرآن نسبت مي‌دهد و مي‌گويد «ظاهر آيات آن بر هيئت بطليموسي دلالت دارد (ر.ك. به: سروش، بشر و بشير، روزنامه كارگزاران، 20/ 12/ 1386) صحيح نيست. ايشان مي‌نويسد: «ماجراي هفت آسمان از اينها هم روشن‌تر است، بدون استثناء همه مفسران پيشين آن را به رواني و آساني بر تئوري‌هاي هيئت بطليموس تطبيق مي‌كردند (و چرا نكنند؟ همه ظواهر بر آن دلالت دارد) و فقط در قرن نوزدهم و بيستم است كه مفسران جديد قرآن (عرب و غير عرب) به فكر تفسير تازه‌اي از اين آيات آن هم در پرتو معارف جديد مي‌افتند». نكته جالب اين كه ايشان كار تطبيق هفت آسمان با هيئت بطلميوس را به همه مفسران پيشين نسبت مي‌دهد! ولي اگر كسي مراجعه كوتاهي به تفاسير عياشي، قمي، مجمع البيان، تبيان و... بنمايد، متوجه مي‌شود كه اين نسبت در مورد بسياري از مفسران صحيح نيست. نكته آخر اين كه اين مطلب كه ايشان مسئله هفت آسمان را از جنس علم ناقص زمانه مي‌داند (ر.ك. به سروش، طوطي و زنبور، 14). صحيح به نظر نمي‌رسد، چون قرآن اين مطلب را از حضرت نوح7 نقل مي‌كند. پس مسئله از انبياء پيشين است، نه از فرهنگ عرب و علم ناقص زمانه پيامبر9 و در حالي كه هنوز انتهاي جهان كشف نشده است، نسبت دادن، «علم ناقص» به مسائل قرآني، نوعي پيش داوري بدون دليل علمي است. توضيحات [1] بطلميوس (Ptolemaos) منجم و جغرافى‏دان معروف يونانى صاحب كتابهاى مجسطى و آثار البلاد (زنده در قرن دوم ميلادى) او معتقد بود كه زمين ساكن و مركز جهان است و هفت فلك به دور آن مى‏چرخند كه عبارتند از (قمر، عطارد، زهره، خورشيد، مريخ، مشترى، زحل، فلك هشتم كه ستاره‏هاى ثابت هستند و فلك نهم يا فلك الافلاك يا فلك اطلس كه همه افلاك در آن قرار دارند). [2] در ادامه بعدى معانى لغوى و اصطلاحى «سماء» را بررسى خواهيم كرد. [3] ظاهر آيه گوياي همين معنا است و فخر رازى نيز در تفسير كبير همين احتمال را در معناى «مثل» پذيرفته‌ است؛ هر چند سيارات هفت‏گانه را با اقاليم هفت‏گانه در مقابل هم قرار داده است (ر.ك: به تفسير كبير، ج 30،



|
امتیاز مطلب : 79
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید