نابراين تعارضي واقعي بين قرآن و كيهانشناسي جديد در اين مورد وجود ندارد. همان طور كه تطابقي بين هفت آسمان قرآن با نُه فلك هيئت بطلميوسي وجود ندارد بلكه قرآن با نظريه بطلميوس مخالفت كرده است. از اين رو ديدگاه سروش در مورد تطابق هفت آسمان قرآن با هيئت بطلميوسي مورد نقد قرار گرفته است. در بخشي ديگر مقاله مسأله هفت زمين مطرح شده كه برداشت آن از قرآن بعيد است. كليدواژهها: قرآن، آسمان، زمين، بطلميوس. طرح مسئله: مسئله هفت آسمان يكي از مطالب چالشي بين كيهانشناسي با كتب آسماني است. كه از ديرباز مطرح بوده و دانشمندان و مفسران كتب آسماني در مورد آن به اظهار نظر پرداختهاند. برخي آن را مخالف هيئت بطلميوسي و نشانه اعجاز علمي قرآن و برخي معاصران مخالف علم و موافق هيئت بطلميوسي دانستهاند. (سروش، بشر و بشير، روزنامه كارگزاران، 20/12/ 1386) كه در اين مقاله به بررسي آراء طرفين ميپردازيم. مقدمه: خداوند در قرآن كريم در هفت مورد به صراحت و در دو مورد به كنايه از آسمانهاى هفتگانه سخن گفته است. در يك مورد نيز به ظاهر از زمينهاى هفتگانه سخن گفته است. در زير به برخى از اين آيات اشاره مىكنيم. Gاللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّF (طلاق/12)؛ «خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد، و از زمين همانند آنها را. فرمان او ميان آنها پيوسته فرود مىآيد». در سوره بقره/ 29، اسراء/ 44، مؤمنون/ 86، فصلت/ 12، ملك/ 3 و نوح/ 15 نيز از آسمانهاى هفتگانه سخن به ميان آمده است و در سوره مؤمنون، آيه 17 نيز به ظاهر سخن از آسمانهاى هفتگانه است: Gوَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَF امّا تصريح نشده است، همچنان كه در آيه 13 از سوره عم Gوَبَنيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِدَاداًF به كنايه از آن ياد شده است. در آيه 12 سوره طلاق نيز به ظاهر از زمينهاى هفتگانه Gوَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّF ياد شده، ولى به آن تصريح نشده است. تاريخچه و ديدگاهها قرآن كريم هفت آسمان را از كلام نوح (نوح/ 15) نقل مىكند. علامه طباطبائى در ذيل آيه نتيجه مىگيرد كه مشركان به هفت آسمان معتقد بودند و نوح به وسيله اين مطلب با آنان احتجاج كرد. پس معلوم مىشود موضوع هفت آسمان قبل از اسلام و بلكه پيش از پيدايش اديان يهود و مسيحيت، نيز مطرح بوده است. در كتاب مقدس بارها از آسمان سخن گفته شده است؛ گاهى آسمان مادى و گاهى آسمان روحانى كه خارج از اين دنياست و در آنجا قداست و سعادت بر قرار مىباشد و محل مخصوص حضرت اقدس الهى است. و حضرت مسيح يا پسر انسان از آنجا نزول مىكند. خاخامهاى يهود بر اين عقيدهاند كه هفت آسمان هست؛ سهتا از آنها هيولائى (يا جسمانى) و چهار تا روحانى مىباشد كه ملائكه و مقدسان ساكن در آنجا هستند (ر.ك: به: جيمز هاكس، قاموس كتاب مقدس، ماده آسمان). مدّتى پس از آنكه قرآن كريم از آسمانهاى هفتگانه سخن گفت، نظريههاى كيهانشناسى يونانى وارد حوزه جهان اسلام شد و مسلمانان در دوره خلافت عباسيان با هيئت بطلميوسى[1] آشنا شدند و اينجا بود كه اين اشكال پديد آمد: تعداد افلاك در هيئت بطلميوسى نه عدد و تعداد آسمانهاى ذكر شده در قرآن هفت عدد است! از اين رو دانشمندان مسلمان در پى توجيه و انطباق يافتههاى علمى زمان خود با آيات قرآن بر آمدند. و در اين رابطه چند راه حل ارائه كردند. 1. بوعلى سينا (370 ـ 428 ق): عرش در قرآن Gوَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌF (حاقه / 17) همان فلك نهم يا فلك الافلاك هيئت بطلميوسى است. او افلاك هشتگانه را همان ملائكهاى مىدانست كه عرش را حمل مىكنند (ابن سينا، رسائل، 128 و 129، به نقل از: التفسير و المفسرون، 2/426). او سعى كرد بدين وسيله بين كلام الهى و هيئت بطلميوسى جمع كند. 2. خواجه طوسى (597 ـ 672 ق): وي كه متكلم و منجم مشهور بود، تلاش كرد عدد افلاك را از نه، به هفت تقليل دهد، امّا آراي وي مورد حمايت دانشمندان قرار نگرفت (بهبودي، هفت آسمان، 8). 3. علامه مجلسى; (م 1111 ق): اين محدث مشهور شيعه در مورد آيه 29 سوره بقره Gثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍF نوشت: هفتگانه بودن آسمانها منافاتى با نهگانه بودن آنها كه در علم نجوم، ثابت شده است، ندارد، زيرا در زبان دينى از آسمان هشتم و نهم به كرسى و عرش تعبير شده است (مجلسي، بحارالانوار، 57/5). 4. حاج ملا هادى سبزوارى: در كتاب شرح منظومه خويش كه در سال 1261 ق نوشته است، فلك هشتم را كرسى و فلك اطلس (فلك نهم) را همان عرش مىداند و علّت آن را جمع بين عقل و شرع مىداند (سبزواري، شرح منظومه، قسمت فلسفه، 269). تذكر: بوعلى سينا، علامه مجلسى و ملاهادى سبزوارى دليل قانع كنندهاى بر اين تطبيق ارائه نكردهاند، لذا كلام ايشان پذيرفتني به نظر نمىرسد، بلكه معناى لغوى و اصطلاحى عرش و كرسى با فلك هشتم و نهم مناسبتى ندارد. كرسى به معناى تخت و كنايه از سلطه، سيطره، تدبير و قيوميت خداست (ر.ك: قاموس قرآن، واژه كرسي؛ مكارم، تفسير نمونه، ذيل: بقره، 155). عرش نيز در لغت، در اصل به معناى خانه سقف دار است و به معناى تخت حكومت نيز آمده است، چرا كه بلند است. اين واژه در قرآن و روايات به معناى مركز دستورات عالم است كه رشته امور جهان به آن منتهى مىشود (قاموس قرآن، واژه عرش). مفسران نيز آن را به معناى «مظهر حكومت» دانستهاند. و منظور سلطنت و حكومت الهى است (ر.ك. به: الميزان 1/155). 5.يدالله نيازمند شيرازى: منظور از عرش را كائنات لايتناهى ميداند و آسمانهاى هفتگانه را كراتى بر ميشمارد كه به دور زمين و خورشيد، هر دو، در حركت هستند و هفت عدد ميباشند (نيازمند شيرازي، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، 145، 167). تذكر: جالب است بدانيم تعداد سيارات منظومه شمسى كه تا زمان انتشار كتاب فوق (1335 ش) كشف شده بود و مؤلف از آنها اطلاع داشت، نه عدد بود، ولى شش عدد آنها همراه با ماه به دور زمين مىچرخند، لذا ايشان دو مورد (يعنى عطارد و زهره) را به حساب نياورده و شش عدد باقى مانده را از آسمانهاى هفتگانه دانسته است و وقتى يكى كم آمده، كره ماه را اضافه كرده است. 6. فخر رازى: به نظر رازي آسمانهاى هفتگانه همان هفت فلك (قمر ـ عطارد ـ زهره ـ خورشيد ـ مريخ ـ مشترى ـ زحل) است. وي آن را با هيئت بطلميوسى تطبيق ميداد(رازي، تفسير الكبير، 1/156). 7. شيخ قاسمى: در تفسير محاسن التأويل مىگويد كه آسمانهاى هفتگانه در قرآن همان سيارات هفتگانه است كه برخى فوق برخى قرار دارند (قاسمي، محاسن التأويل،16/8577، به نقل از: ابوحجر، التفسير العلمي في الميزان، 380). تذكر: فخر رازى و شيخ قاسمى نمىدانستند كه روزى اورانوس، نپتون (1846 م) و پلوتن (1930 م) و سيارههاى كوچك بين مشترى و مريخ بر تعداد سيارات منظومه شمسى اضافه خواهد شد. اصولاً همانطور كه بيان خواهيم كرد لفظ «آسمان» در لغت و اصطلاح به معناى كرات آسمانى (سيارات و ستارگان) نيامده است تا هفت آسمان را بر هفت سياره منظومه شمسى حمل كنيم. بلى! آسمان به معناى جهت بالا، جوّ زمين و جايگاه ستارگان (فرقان/ 61، ابراهيم/ 24، ق/ 9) در قرآن آمده است، ولى به معناى خود ستارگان نيامده است.[2] پس كلام نيازمند شيرازى، فخر رازى و شيخ قاسمى دليلى ندارد و نوعى تحميل بر قرآن است. 8. عبد القادر مغربى: حكمت ذكر هفت آسمان در قرآن اين است كه مخاطبان نمىتوانستند بيشتر از آن هفت سياره را ببينند و در باره آنها فكر كنند و اين هفت عدد بين مردم مشهور بود، لذا قرآن به همين تعداد بسنده كرد (مغربي، تفسير جزء تبارك / 4، به نقل از: التفسير العلمي في الميزان، 383). تذكر: اين مطلب هم دليلى ندارد و مخالف حس است، چرا كه اعراب و غير اعراب شبها ستارگان زيادى مى بينند كه مىتوانند راجع به آنها فكر كنند، بلكه قرآن در برخى موارد مطالبى را ذكر مىكند كه بشر از شمارش و فهم آنها ناتوان است. به اين آيه توجه كنيد: Gإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَتُحْصُوهَاF (ابراهيم / 34، نحل / 18). بلى! اگر مقصود ايشان اين باشد كه عدد هفت دلالت بر كثرت مىكند، احتمال معقولى است كه بايد بررسى شود. 9. برخى از علما: مقصود از آسمانهاى هفتگانه را مدارهاى سياراتى ميدانند كه دور خورشيد مىگردند (تعليق الخبراء، المنتخب في التفسير، 1/16، به نقل از: التفسير العلمي في الميزان، 384). تذكر: اين مطلب با معناى لغوى و اصطلاحى سماء مناسبتى ندارد همانطور كه بيان خواهيم كرد. 10. برخى ديگر: مقصود طبقات مختلفى است كه بر زمين احاطه دارند (همان). از جمله نويسنده كتاب «راز آسمانهاى هفتگانه» مىنويسد: «با مطالعه و تحقيقى كه اينجانب در اين مورد داشتم به اين نتيجه رسيدهام كه منظور از«سبع سماوات» هفت لايه مجزا از اتمسفر است كه زمين را در بر گرفته است و از مجاورت زمين شروع مىشود و تا هزاران كيلومتر اطراف آن ادامه مىيابد. اين هفت لايه كه به صورت شماتيك نمايش داده مىشود، به ترتيب از مجاورت زمين عبارتند از: لايههاى هموسفر ـ يونوسفر ـ لايه n مولكولى ـ لايه o اتمى ـ لايه He اتمى ـ لايه H اتمى و بالاخره لايه خلاء كه مقدار آنها مجموعاً هفت تا مىگردد. لازم به ذكر است كه اين لايهها از هم مجزا هستند.» سپس تذكر مىدهند كه پيشنهاد مادى بودن هفت آسمان منتفى كننده نظريه معنوى بودن آنها نيست، زيرا نظم ماوراء مادى مىتواند در خود ماده و عالم ماده ظهور داشته باشد. سپس با ارائه شكلها، اطلاعات مفصلى راجع به ضخامت و محتواى اين لايهها ارائه مىكند (مرادي، رازهاي آسمان هفتگانه، 84 به بعد). تذكر: آسمان گاهى به معناى جوّ زمين مىآيد (مثل: آيه 7، سوره ق)، پس اين احتمال قابل طرح است و از اين رو بعداً در مورد آن سخن خواهيم گفت. 11. علامه شهرستانى: در قرآن و حديث آمده است كه ما هفت زمين و هفت آسمان آفريدهايم. هفت زمين عبارتند از: عطارد، زهره، زمين، مريخ، مشترى، زحل و اورانوس. و هفت آسمان همان جوّ اتمسفرى است كه اين سيارات هفتگانه را احاطه كرده است. تذكر: هنگامى كه از علامه شهرستانى پرسيدند چرا نپتون و پلوتن را به حساب نمىآوريد؟ پاسخ داد كه اين دو سياره با چشم عادى ديدني نيستند. از اين رو در فهرست قرآن و حديث نيامدهاند (بهبودي، هفت آسمان، 10؛ صادقي، زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، 229). اشكال اصلى سخن علامه شهرستانى آن است كه لفظ «ارض» در لغت و اصطلاح بر شش سياره ياد شده اطلاق نمىشود. 12. برخى صاحبنظران و مفسران:همه اين سيارات، منظومهها، ستارگان و حتى كهكشانها فقط آسمان اول قرآن هستند و شش آسمان ديگر خارج از ديدگاه بشرى قرار گرفتهاند (همان، 11). همين احتمال مورد قبول صاحبان تفسير نمونه قرار گرفته است (مكارم، تفسير نمونه، ذيل: طلاق / 12). تذكر: اين سخن در حد يك احتمال طرح شدني است و بدان خواهيم پرداخت. 13. محمد باقر بهبودى: وي در كتاب هفت آسمان به اين نظريه رسيد كه قرآن در باره هفت آسمان، تنها به خانواده منظومه شمسى نظر دارد، نه ساير منظومهها، چون سرنوشت كرهزمين فقط با سرنوشت منظومه شمسى ارتباط دارد و در منظومه شمسى هفت آسمان همان هفت كره سيارهاى است كه بر فراز كره زمين و فراز سر بشر در پرواز است نه آن سيارههاى زيرين كه در حكم زميناند و از فراز سر نمىگذرند. اين هفت آسمان عبارتند از: مريخ، مشترى، زحل، اورانوس، نپتون، پلوتن و خرده سيارات آستروئيد (كليدمعماى هفت آسمان) (بهبودي، همان، 13). ايشان در ادامه توضيحات مفصلى در مورد هر يك از اين سيارات آسمانها ارائه مىدهد. تذكر: ايشان توضيح نمىدهد كه چرا عطارد و زهره را از دور خارج كرد يا ماه را كه از فراز سر ما عبور مىكند، به حساب نياورد. نيز نميگويد كه چگونه سرنوشت زمين با خارج از منظومه شمسى (با توجه به حركت خورشيد، منظومه، ستارههاى دنبالهدار و...) بىارتباط است. 14. علامه طباطبائى;: از مجموع سخنان وي در زير آيات (سجده/ 5، فصلت/ 12، مؤمنون/ 17، نوح/ 15) به دست مىآيد كه ايشان در مورد واژه آسمان در قرآن، معناى ديگرى را مطرح مىكند وي آسمان را امرى معنوى (مقام قرب و حضور و راه سلوك امر و تدبير عالم و رفت و آمد ملائكه) مىداند كه امر الهى از آن طريق جريان مىيابد (الميزان في تفسير القرآن، 16/248 و 19/327؛ نيز ذيل آيات هفت آسمان). تذكر: هر چند آسمان به معناى مقام قرب و حضور (آسمان معنوى) در همه آيات قرآن پذيرفتني نيست، چون در برخى آيات سخن از نزول باران از آسمان (يعنى جوّ زمين و محل ابرها) است، مانند: «وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً مُبَارَكاً» (ق/ 9)، امّا سخن علامه در برخى موارد صحيح است و مىتواند چهره بحث را در آن موارد عوض كند. ما در ادامه به آن خواهيم پرداخت. نكته: قبلاً بيان شد كه يهوديان و مسيحيان نيز آسمان معنوى را قبول داشتند. 15. برخى ديگر از نويسندگان: از آيه 29 سوره بقره و آيات 15 و 16 سوره نوح استفاده مىشود كه منظور از هفت آسمان آسمانهاى زمين است كه ماه در آن تابان و خورشيد درميانشان فروزان مىباشد. خواه جوّ زمين كه از لحاظ غلظت و رقت هوا به هفت قسمت تقسيم ميشود، مورد نظر باشد و خواه هفت ستاره منظومه شمسى كه خورشيد چون چراغى كاشانه آنها را گرم و نورانى مىسازد. احتمال ديگر اين است كه دليل تقسيم آسمانها به «هفت» نزد خدا روشن امّا بر بشر مجهول است (محمودي، ساكنان آسمان از نظر قرآن، 46). تذكر: اشكال اين سخنكه «هفت آسمان همان هفتسياره منظومه شمسىباشد»، گذشت. 16. دكتر محمد جمال الدين الفندى: وي هفت آسمان قرآن را اينگونه تقسيم مىكند: آسمان اول: منظومه شمسى است. آسمان دوم: كهكشان راه شيرى است. آسمان سوم: مجموعهاى از كهكشانهاست كه نامش «المجموعة المحلية» ميباشد. آسمان چهارم: فلك «عناقيد الدرجة الاولى» است كه حدود 20 تا 50 ميليون سال نورى از ما دور است. آسمان پنجم: فلك «عناقيد الدرجة الثانية» است كه 100 تا 150 ميليون سال نورى از ما دور است. آسمان ششم: فلك «عناقيد الدرجة الثالثة» هستند كه 2 ـ 3 بليون سال نورى از ما فاصله دارد. آسمان هفتم: آسمانى است كه از امواج راديويى آن خبر داريم (مع القرآن في الكوت، 189 ـ 193). تذكر: سخن ايشان دليلى ندارد. يعنى لفظ «سماء» در لغت و اصطلاح بر كهكشان خاصى اطلاق نشده و كاربرد آن در قرآن به اين صورت اثبات نشده است. 17. طنطاوى: بر اين نظر است كه عدد هفت در آيات هفت آسمان، واقعى نيست و مىتواند تعداد زيادترى آسمان وجود داشته باشد. از نظر وي ريشه تعيين عدد هفت همان افكار يونانيان است كه از علماى اسكندريه به ارث رسيده است كه به وجود نه فلك قائل بودند كه هفت عدد آنها (ماه ـ عطارد ـ زهره ـ خورشيد ـ مريخ ـ مشترى ـ زحل) به دور زمين مىچرخند و فلك هشتم جايگاه ثوابت و فلك نهم مبدء حركت (فلك اطلس) ميباشند. اين افكار از طريق فارابى و بوعلى به ما رسيد، و باعث تطبيق با «سموات سبع» قرآن و عرش و كرسى شد. در حالى كه دانشمندان با علوم جديد حدود ششصد سياره بسيار كوچك را ميان مريخ و مشترى يافتهاند كه بزرگترين آنها «سرس» نام و 500 ميل قطر دارد. پس اگر خدا فرمود كه هفت آسمان هست، منافاتى ندارد كه تعداد بيشترى آسمان وجود داشته باشد و عدد قيد نيست و اين عدد هفت در قرآن دليل بر انحصار تعداد آسمانها نيست (طنطاوي، تفسير الجواهر، 1/46، نقل به مضمون). تذكر: برخى نويسندگان معاصر به طنطاوى به شدت اشكال كردهاند كه اين سخنان خلاف ظاهر آيات قرآن است كه عدد هفت را معين مىكنند (صادقي، همان، 226). 18. دكتر محمد صادقى: وي تعداد آسمانها را واقعاً هفت عدد مىداند و آسمان را جرم و نه فضاى خالى، معرفى مىكند به اعتقاد دكتر صادقي تمام سيارات منظومه شمسى از آسمان اول است و آسمانهاى ديگر بر آن احاطه دارد كه نمىدانيم در آنها چيست. و همه در اثر تقسيم گاز اوليه جهان به وجود آمدهاند (همان، 227 و 232 و 242 و 2). 19. برخى صاحبنظران: با طرح مسئله هفت آسمان قرآن كريم مدعى شدهاند كه با توجه به كشفيات جديد علوم كيهان شناسى در صحنه كهكشانها، اين گزاره قرآن نوعى اعجاز علمى است (پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 1/111). تذكر: در ادامه در مورد اين دو ديدگاه سخن خواهيم گفت. نكات تفسيرى اكنون براى روشن شدن مقصود قرآن از هفت آسمان و زمين به چند پرسش اساسى پاسخ ميدهيم و نظرهاي اهل لغت و مفسران قرآن را بررسى كنيم. پرسش اول: مقصود از آسمان (سماء) چيست؟ كلمه «سماء» و مشتقات آن كه سيصد و ده بار در قرآن كريم به كار رفته است، مفهوم جامعى دارند كه مصاديق و معانى متعددى از آنها اراده مىشود، لذا در لغت، علم و قرآن با مقاصد و معانى متفاوتى به كار ميرود. الف: در لغت: از ريشه «سمو» (به معناى بلندى) است و اصل آن از آرامى، سريانى و عبرى (شيميا) است(مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، 15/254) و به معناى بالا و برتر (فوق) است. آسمان هر چيزى، بالاى آن چيز را گويند، حتى برخى از اهل لغت ادعا كردهاند كه هر بالايى نسبت به پايين آن، آسمان و هر پايين نسبت به بالاى آن، زمين است (راغب، مفردات، ماده سماء). ب: در فيزيك جديد: آسمان در فيزيك جديد چنين تعريف ميشود: «پديدهاى نابوده [معدوم] و گنبدنما كه زمينه ديدن سيارات و ستارگان است» (بينات، ش اول، 8/ 86 ـ 87). پ: آسمان در قرآن: واژة «سماء» (آسمان) در قرآن به صورت مفرد (السماء ـ سما) و جمع (سموات ـ السموات) بيش از سيصد مرتبه به كار رفته است، ولى در همه موارد يك معنا و مصداق مورد نظر نيست. به طور كلى آسمان در قرآن در دو مفهوم مادى (حسى) و معنوى به كار رفته است. كه برخى از موارد آن چنين است: 1. آسمان (سما) در معناى بالا (جهت بالا): اين معنا موافق معناى لغوى آسمان است. براى نمونه آيه زير را مثال زدهاند: Gأَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِF (ابراهيم / 24)؛ «همانند درخت پر بركت و پاكيزه كه ريشه آن در زمين ثابت و محكم است و شاخههاى آن به آسمان كشيده شده است». اين معنا را برخى از مفسران معاصر آوردهاند (مكارم، همان، 1/ 165 ـ 167)، ولى برخى ديگر از صاحبنظران بر آنند كه اين معنا به صورت مجازى يا مسامحه در قرآن به كار رفته است (مصباح يزدي، معارف قرآن / 234)، چرا كه فوق (جهت بالا) جمع بسته نمىشود، پس براي مثال «سبع سموات» نمىتواند به اين معنا باشد. 2. آسمان به معناى جوّ اطراف زمين، يعنى جايى كه ابرها قرار گرفتهاند و هوا در آن است: مثال: Gوَنَزَّلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً مُبَارَكاًF (ق / 9)؛ «و از آسمان آب مباركى را فرو فرستاديم». 3. آسمان به معناى مكان سيارات و ستارگان: مثال: Gتَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَجَعَلَ فِيها سِرَاجاً وَقَمَراً مُنِيراًF (فرقان/61)؛ «بزرگوار آن خدايى كه در آسمان برجها مقرر داشت و در آن چراغ روشن خورشيد و ماه تابان را روشن ساخت». 4. آسمان به معناى مقام قرب و مقام حضور كه محل تدبير امور عالم است: برخى از مفسران مثل علامه طباطبائى; در موارد متعدد «سماء» را به اين معنا ارجاع دادهاند (طباطبايي، همان، 16 / 247؛ 19 / 327). مثال: Gيُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِF (سجده/5)؛ «اوست كه امر عالم را از آسمانتا زمين تدبير مىكند». 5. آسمان به معناى موجود عالى و حقيقى: برخى از صاحبنظران بر آنند كه آسمان در قرآن همانگونه كه به معناى آسمان مادى به كار رفته است. (مثل سموات سبع)، در معناى علوّ مرتبة وجود و موجود عالى نيز به كار رفته است كه همان سماء معنوى و عالم فوق ماده است و همه هستى از آن مرتبه بالاتر نازل مىشود (مصباح يزدي، همان، 234 ـ 236). مثال: «وَفِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ» (ذاريات / 22)؛ «روزىتان و آنچه به شما وعده داده مىشود (كه ظاهراً بهشت منظور است) در آسمان قرار دارد». جمع بندى لفظ «سماء» در قرآن و علم و لغت در معانى و مصاديق مختلف به كار رفته است. به عبارت ديگر، مشترك لفظى است. هر چند ممكن است برخى از اين معانى و مصاديق را در يك مفهوم واحد جمع كرد. براى مثال معناى چهارم و پنجم قرآنى (نقل از علامه طباطبائى; و استاد مصباح يزدى) را مىتوان در معناى آسمان معنوى جمع كرد. پرسش دوم: مقصود از زمين (ارض) چيست؟ واژه «ارض» 461 بار در قرآن كريم به كار رفته و هيچ گاه به صورت جمع نيامده است، بلكه هميشه مفرد استعمال شده است. اين كلمه در لغت و قرآن معانى و مصاديق مختلف زير را دارد: الف: در لغت: ارض جنس است و جمع آن «ارضون و اراضى» است و به معناى كره خاكى ميباشد كه انسان بر روى آن زندگى مىكند، البته گاهى به مفهومى در مقابل «سماء» آمده است كه به معناى هر چيز پست و پايين مىباشد (راغب، همان، ماده سماء و ارض). نيز در معناى جرم به كار رفته است. امّا معناى حقيقى آن پايين، مقابل بلندى و بالا (سما) است و هنگامى كه مطلق گفته شود، به معناى كره خاكى است (مصطفوي، همان، 1 / 56). ب: در قرآن كريم: ارض در چند معناي زير به كار رفته است: 1. كره زمين به صورت اسم خاص و علم شخصى است (مثالها و آيات آن زياد است). 2. قطعات زمين مثال: در قرآن در مورد تبعيد محاربها آمده است: Gأَوْ يُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِF (مائده / 33)؛ «يا محاربان را از زمينى (كه در آن زندگى مىكنند) خارج مىكنند». روشن است كه مراد از «ارض» در اينجا كره زمين نيست، بلكه مقصود سرزمين آنهاست. 3. عالم طبيعت، در مقابل «سما» به معناى عالم ماوراء طبيعت مثال: «ولكنه اخلد الى الارض واتبع هويه...»، «امّا او (بلعم باعورا) بر زمين، روى آورد و از خواهشهاى خويش پيروى كرد و...». در اينجا «اخلد الى الارض» به معناى دلبستگى به زمين و دنياست كه يك امر قلبى است. بر اساس اين معنا و با اين اطلاق، آسمان مادى هم ارض است (مصباح يزدي، همان، 238 ـ 239)، يعنى آسمان و زمين هر دو جزء دنياست. 4. ارض هنگامى كه جمع بسته شود (ارضون): به معناى طبقات داخلى زمين است. 5. ارض وقتي جمع بسته شود (ارضون): به معناى مناطق آباد زمين يا اقليمهاى آن است. در قديم اقليمهاى هفتگانه داشتهاند و امروزه هم زمين را به مناطق هفتگانه (دو منطقه منجمد شمالى و جنوبى ـ دو منطقه معتدله ـ دو منطقه حاره و يك منطقه استوايى) تقسيم مىكنند. تذكر: برخى مفسران اين دو معناى اخير را به صورت احتمال در زير آيه 12 سوره طلاق بيان فرمودهاند (طباطبايي، 19 / 326؛ مكارم، زير آيه 12، سوره طلاق). جمع بندى مىتوان گفت كه واژه «ارض» مثل «سما» دو قسم مصداق ارزشى و غير ارزشى (مادى و معنوى) دارد. و زمين (حسى) غير ارزشى گاهى به معناى قطعات و قارهها (طبقات داخلى زمين) كره خاكى مىآيد و ارض ارزشى (معنوى) به معناى عالم پست طبيعت به كار ميرود. پرسش سوم: مقصود از سبع (هفت) چيست؟ واژه سبع (هفت) در عربى به دو صورت زير به كار مىرود: الف: به معناى عدد مشخص و معين كه در رياضيات به كار مىرود. ب: به عنوان نماد كثرت؛ چرا كه گاهى در عرب كلمه «هفت» به كار مىرود و معناى كنايى آن (تعداد زياد و كثير) مراد است. براى مثال در قرآن چنين مىخوانيم: Gوَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِذَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيرٌ حَكِيمٌF (لقمان / 27)؛ «و اگر هر درخت روى زمين قلم شود و آب دريا به اضافه هفت درياى ديگر مداد گردد باز نگارش كلمات خدا ناتمام بماند. همانا خدا را اقتدار و حكمت (بى پايان) است». روشن است كه مراد از «هفت دريا» در اينجا بيان كثرت است و اگر صدها دريا هم باشد، براى نگارش كلمات خدا كافى نيست. برخى از مفسران در آيات سبع سموات احتمال دوم را ذكر كردهاند (مكارم، همان، 1 / 165 ـ 167 و ذيل: طلاق/12)و برخى صاحبنظران احتمال اول را قوى دانستهاند (مصباح يزدي، همان، 239 ـ 240) ولى هر دو احتمال در «سبع سموات» بعيد به نظر نمىرسد. اگر احتمال اول را پذيرفتيم، مراد (در آيه 12 سوره طلاق) آن است كه هفت آسمان واقعى وجود دارد و اگر احتمال دوم را پذيرفتيم، مراد آيه اين است كه تعداد زيادى آسمان وجود دارد. بر حسب معانى مختلف «ارض و سما» كه بيان شد، معانى متناسب و متفاوتى از آيه پيدا مىشود، مثال: هفت آسمان پر از ستاره و سياره آفريد. هفت كره زمين آفريد. هفت طبقه جوّ زمين را آفريد. هفت طبقه داخلى زمينرا آفريد. هفت مرتبه عالى وجود و مقام قرب آفريد. هفتمرتبه پايين از طبيعت آفريد. پرسش چهارم: مقصود از مثل هم بودن (مثلهن) در آيه چيست؟ در مورد مثل و همانندي در آيه (12 سوره طلاق) چند احتمال وجود دارد: الف: همانندي آسمان و زمين در تعداد (عدد هفت) (تفسير اطيب البيان، ذيل: طلاق / 12): يعنى خداوند هفت آسمان آفريد و همانند آنها هفت زمين خلق كرد. در اين صورت «مِن» در «من الارض مثلهن» براي بيان جنس است، يعنى از جنس زمين نيز هفت عدد آفريد. اگر اين احتمال را در مورد «مثل» بپذيريم، همان احتمالهاي گذشته در مورد زمين و آسمان (ارض - سما) باز ميگردد و لازم است به صورت متناسب در نظر گرفته شود. براى مثال: هفت طبقه آسمان (جو زمين) با هفت طبقه داخلى زمين. هفت عالم و جهان پر از ستاره با هفت عدد كره زمين هفت مرتبه عالى وجود و حضور و قرب الهى با هفت مرتبه وجودى پايين ب: همانندي زمين و آسمان در شناور شدن در فضا: يعنى همانگونه كه خداوند سيارات و ستارگان آسمانها را در فضا شناور و بدون تكيهگاه و ستون آفريد، زمين را نيز به همان گونه خلق كرد[3]. در اين صورت آسمان به معناى مجموعه سيارات و ستارگان معنا مىشود و زمين به معناى كره خاكى است. ممكن است عدد «هفت» در مورد زمين مقصود نباشد. پ: همانندي در مورد ملكوتى بودن يعنى خداوند آسمان (مقام قرب و حضور و ملكوت) را آفريد و از زمين چيزى شبيه آسمان آفريد، يعنى انسانى را خلق كرد كه مركب از ماده زمينى و روح ملكوتى آسمانى است (طباطبايي، همان، 19/326، به صورت احتمال). در اين صورت «من» در «من الارض مثلهن» به معناى نشويه است، يعنى از زمين (خاك) انسانى ملكوتى مانند آسمان ملكوتى نشأت گرفت و آفريده شد. در اين صورت چند معناى «ارض» و «سما» مطرح نمىشود، بلكه آسمان به معناى مقام قرب و حضور و ملكوت است و منظور از ارض نيز كره خاكى يا مرتبه پست طبيعت خواهد بود. پرسش پنجم: مقصود قرآن از واژه «هفت آسمان» چيست؟ با توجه به مقدماتى كه گذشت و معانى و مصاديقى كه براى كلمه «ارض، سما، سبع و مثل» بيان شد، نتيجه ميگيريم كه چند احتمال زير در مورد تركيب «هفت آسمان» وجود دارد: 1. عدد حقيقى: در اين صورت اين احتمالها تصور پذير است: الف: هفت آسمان پر از ستاره و سياره مثل هفت كره خاكى زمين اين مطلب از نظر علمى نيز ممكن است، چرا كه برخى دانشمندان ميگويند ميليونها خورشيد و سياره مشابه زمين در كهكشانهاى جهان وجود دارد؛ همان گونه كه احتمال وجود جهانهاى مشابه اين آسمان پر ستاره را بعيد نمىدانند، زيرا دانشمندان علم نجوم و فيزيك كيهانى با تلسكوپهاى خود توانستهاند ميلياردها ستاره و سياره را ببينند، ولى باز مىگويند هنوز فضاهاى ناشناخته و تاريكى هست كه از دامنه ديد ما بيرون است (مكارم، همان، 1 / 165 ـ 167؛ ذيل: طلاق / 12). پس احتمال وجود شش جهان مشابه و شش آسمان ديگر كه هنوز كشف نشده باشد، وجود دارد و اين مطلب با ظاهر برخى آيات قرآن نيز همگونى دارد، مانند: (إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ) (ملك / 3). ب: هفت مقام قرب و حضور و موجود عالى معنوى (هفت آسمان) در مقابل هفت مرتبه پست وجودى طبيعت (هفت زمين). تذكر: در اين دو صورت مثل بودن آسمان و زمين در «هفت بودن» آنهاست. 2. به معناىكثرت: در اين صورت احتمالهاي زير تصور كردني است: الف: خدا آسمانهاى زيادى (مجموعه كرات و سيارات و...) و زمينهاى زيادى (كرههاى خاكى مشابه زمين) خلق كرد كه همه در فضا شناورند. ب: تعداد زيادى از طبقات جوّ زمين را و تعداد زيادى از طبقات داخلى زمين يا قطعات زمين و اقليمها را آفريد. امروزه در علوم زمينشناسى و هواشناسى طبقات آنها را از نظر مقدار تراكم مواد يا مواد سازنده آنها تقسيم مىكنند. در اين صورت آيه به اين طبقات اشاره دارد يا اشاره آيه به مناطق هفتگانه زمين ميباشد كه قبلاً بيان كرديم. پ: مراتب معنوى و مقامات قرب و حضور و موجودات عالى بسيار و مراتب پست طبيعت را كه بسيار است خلق كرد. تذكر: در اينجا احتمالهاي ديگرى نيز مىتواند وجود داشته باشد كه برخى افراد نيز بدانها اشاره كردهاند، ولى چون بسيار ضعيف و دور از ظاهر آيه است، به آنها اشاره نكرديم (مثل اينكه مراد هفت سياره منظومه شمسى باشد)، البته در بين همين احتمالهايي نيز كه ذكر شد، برخى با ظاهر آيه مناسبتر و برخى دورتر است كه قضاوت و اختيار هر معنا را به عهده خوانندگان صاحب نظر مىگذاريم؛ هر چند قضاوت قطعى در اين موارد بسيار سخت است. پرسش ششم: مقصوداز هفت زمين چيست؟ در قرآن كريم آيهاى صريح در مورد هفت زمين وجود ندارد. تنها آيهاى كه مىتواند اشاره به هفت زمين محسوب شود، همين آيه 12 سوره طلاق است، البته اگر مثل بودن در اين آيه را به معناى «مثل هم بودن در عدد هفت» بدانيم؛ در حالى كه دو احتمال ديگر در مورد مثل بودن (مثل بودن در شناوري كرات در فضا و مانندي در ملكوتى بودن) وجود داشت. به خلاف قرآن، در روايات تركيب «الارضين السبع» (زمينهاي هفتگانه) آمده است: «لا اله الا الله رب السماوات السبع والارضين السبع» (حر عاملي، وسايل الشيعه، 4/907). در نهج البلاغه نيز كلمه «الارضين» آمده است: «وركوبها اعناق سهول الارضين» (نهج البلاغه،1/147؛ قرشي، قاموس قرآن، 1/ 65)؛ «(كوهها) بر گردن همواريهاى زمينها سوارند». «الم يكونوا ارباباً فى اقطار الارضين» (نهج البلاغه،2/ 177)؛ «آيا در اطراف زمينها پادشاهان و مالك رقاب نبودند». «فهم حكام على العالمين وملوك فى اطراف الارضين» (همان،179)؛ «(اعراب)دراطراف زمينها پادشاهان شدند.» و «الارضين المدحوة...» (همان، خ 199). با توجه به قرائن موجود در كلام حضرت امير7 «ارضين» در همه موارد به معناى «قطعات زمين و خشكى»هاست. با توجه به آنچه گفتيم، بتوانيم اگر زمينهاى هفتگانه را از قرآن برداشت كنيم، مىتوانيم به يكى از معانى گذشته، يعنى هفت قطعه و اقليم زمين (همان گونه كه در روايات آمده) يا هفت كره خاكى، يا هفت طبقه داخلى زمين حمل كنيم. بررسى 1. با توجه به معانى متفاوت آسمان، زمين، مثل بودن آنها، هفت و هفت آسمان كه بيان كرديم و با توجه به احتمالهاي متعدد تفسيرى در اين آيات، نمىتوان گفت كه مقصود قرآن در همه موارد يك معنا از آسمان بوده است و نمىتوان معناى خاصى از هفت آسمان را بر قرآن تحميل كرد. پس معلوم مىشود تمام كسانى كه قاطعانه يك معنا را به قرآن نسبت داده و بر آن پا فشارى كردهاند، به راه صواب نرفتهاند، علاوه بر اشكالهاي روشني كه اين ديدگاهها داشتند و به برخى از آنها اشاره كرديم. 2. با توجه به ابهامى كه در معناى هفت آسمان قرآن هست و با توجه به ابهامهايى كه در مورد آسمان و كهكشانها از نظر علمى وجود دارد و نظريههاى متفاوت و بالندهاى كه هر روز ارائه مىشود، نمىتوان گفت كه نظر قطعى قرآن كدام نظريه است. با توجه به اين مطلب، ادعاى اعجاز علمى قرآن در آيات مربوط به هفت آسمان صحيح به نظر نمىرسد، حتى اگر يك نظريه علمى در مورد هفت آسمان به اثبات برسد، باز اعجاز علمى ثابت نمىشود، چرا كه ـ همانطور كه گذشت ـ موضوع هفت آسمان قبل از اسلام، در قوم نوح و بين يهوديان مطرح بود. 3. از آنجا كه ممكن است مقصود از واژه آسمان در اصطلاح قرآن و اصطلاحات علمى متفاوت باشد، مثلاً منظور يكى آسمان معنوى و ديگري فضاى خالى يا كرات آسمانى باشد، نمىتوان گفت تعارضى بين گزاره هفت آسمان قرآن بايافتههاى علوم كيهانىشناسى وجود دارد، چرا كه علوم كيهان شناسى ادعا مىكند: «هنوز هفت آسمان كشف نكرده است» و قرآن ادعا مىكند «هفت آسمان وجود دارد»، پس با توجه به احتمال اشتراك لفظى واژه «آسمان» نمىتوان گفت اين دو گزاره معارض هستند و اگر هم هر دو (علم و دين) يك معنا از آسمان را اراده كنند، باز علم وجود آسمانهاى هفتگانه را نفى نمىكند، بلكه آنها را هنوز اثبات نكرده است، امّا قرآن از طريق وحى از وجود آنها خبر مىدهد، پس ممكن است در آينده آسمانهاى ديگرى كشف شود و گزاره دينى به اثبات برسد. 4. از مطالب بالا روشن شد كه قرآن در مسئله هفت آسمان با هيئت بطلميوسي كه نه فلك را مطرح ميكرد، مخالفت كرده است، حتي برخي دانشمندان مسلمان تلاش كردند بين اين دو ديدگاه با افزودن عرش و كرسي به هفت آسمان، سازگاري ايجاد كنند. بنابراين اين مطلب كه دكتر سروش به قرآن نسبت ميدهد و ميگويد «ظاهر آيات آن بر هيئت بطليموسي دلالت دارد (ر.ك. به: سروش، بشر و بشير، روزنامه كارگزاران، 20/ 12/ 1386) صحيح نيست. ايشان مينويسد: «ماجراي هفت آسمان از اينها هم روشنتر است، بدون استثناء همه مفسران پيشين آن را به رواني و آساني بر تئوريهاي هيئت بطليموس تطبيق ميكردند (و چرا نكنند؟ همه ظواهر بر آن دلالت دارد) و فقط در قرن نوزدهم و بيستم است كه مفسران جديد قرآن (عرب و غير عرب) به فكر تفسير تازهاي از اين آيات آن هم در پرتو معارف جديد ميافتند». نكته جالب اين كه ايشان كار تطبيق هفت آسمان با هيئت بطلميوس را به همه مفسران پيشين نسبت ميدهد! ولي اگر كسي مراجعه كوتاهي به تفاسير عياشي، قمي، مجمع البيان، تبيان و... بنمايد، متوجه ميشود كه اين نسبت در مورد بسياري از مفسران صحيح نيست. نكته آخر اين كه اين مطلب كه ايشان مسئله هفت آسمان را از جنس علم ناقص زمانه ميداند (ر.ك. به سروش، طوطي و زنبور، 14). صحيح به نظر نميرسد، چون قرآن اين مطلب را از حضرت نوح7 نقل ميكند. پس مسئله از انبياء پيشين است، نه از فرهنگ عرب و علم ناقص زمانه پيامبر9 و در حالي كه هنوز انتهاي جهان كشف نشده است، نسبت دادن، «علم ناقص» به مسائل قرآني، نوعي پيش داوري بدون دليل علمي است. توضيحات [1] بطلميوس (Ptolemaos) منجم و جغرافىدان معروف يونانى صاحب كتابهاى مجسطى و آثار البلاد (زنده در قرن دوم ميلادى) او معتقد بود كه زمين ساكن و مركز جهان است و هفت فلك به دور آن مىچرخند كه عبارتند از (قمر، عطارد، زهره، خورشيد، مريخ، مشترى، زحل، فلك هشتم كه ستارههاى ثابت هستند و فلك نهم يا فلك الافلاك يا فلك اطلس كه همه افلاك در آن قرار دارند). [2] در ادامه بعدى معانى لغوى و اصطلاحى «سماء» را بررسى خواهيم كرد. [3] ظاهر آيه گوياي همين معنا است و فخر رازى نيز در تفسير كبير همين احتمال را در معناى «مثل» پذيرفته است؛ هر چند سيارات هفتگانه را با اقاليم هفتگانه در مقابل هم قرار داده است (ر.ك: به تفسير كبير، ج 30،
|
امتیاز مطلب : 79
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17